دوستان

شهيد
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهيد عارفيان

26 مهر 1395 توسط دوستان

برنامه اندرویدی شهید غلامرضا عارفیان (معلم قرآن و عرفان جلسات قرائت قرآن مسجد امام حسن عسکری(ع) دزفول ) شامل: زندگینامه از زبان برادر شهید دست نوشته های و برنامه های رادیویی شهید خاطرات دوستان و همرزمان شهید بخش صدا و سخنان شهید وصیت نامه صوتی شهید عکس ها و تصاویر شهید غلامرضا عارفیان متولد سال 1342و از شهدای فرهنگی دزفول می باشد که نقشی تاثیر گذار در تربیت نسل کودک و نوجوان داشته است.این شهید در کسوت مسئول جلسات قرائت قرآن مساجد دزفول بویژه مسجد امام حسن عسکری(ع) نسلی را تربیت کرد که امروز در مسئولیت های های مختلف ملی و محلی نقشی تاثیر گذار دارند. او شیوه ای نو در تربیت دینی کودکان و نوجوانان بکار بست که می تواند امروزه راهنمای عمل دست اندرکاران تعلیم و تربیت قرار گیرد. این شهید عزیز همچنین از سال 59 تا 62 در کسوت تهیه کننده،نویسنده ، گزارشگر و گوینده برنامه های مختلف رادیودزفول در اوج جنگ تحمیلی، هنر متعهدانه خود را به نمایش گذاشت. دست نوشته معروف او به نام “چفیه” بارها در مطبوعات و رسانه های کشور منتشر شده است. شهید غلامرضا عارفیان که در دزفول به عنوان پدرمعنوی جلسات قرائت قرآن مساجد مشهور است در چهارم اسفند سال 1362 در عملیات خیبر مفقود شد و پیکر مطهرش پس از 12 سال در آبان ماه سال 1374 توسط گروه تفحص کشف و در گلزار شهید آباد دزفول به خاک سپرده شد. این نرم افراز انعکاس گوشه ای از خدمات خالصانه این شهید بزرگواراست.

 نظر دهید »

شهيد عارفيان

07 مهر 1395 توسط دوستان

 

هنرمند شهید غلامرضا عارفیان، از نویسندگان جوانی بود که در کنار حضور مستمر در جبهه‌های دفاع مقدس، گوشه‌هایی از معنویت جاری در سنگرها و خاکریزهای رزمندگان هشت جنگ تحمیلی را ثبت می‌کرد و در قالب برنامه‌های رادیویی و یا مقالات منتشره در مجلات و روزنامه‌های گوناگون آن دوران به خوانندگان علاقه‌مند تقدیم کرده است.

مطلب نماز شب از متون به یادگار مانده از شهید عارفیان است:


«گزارشگری این خصوصیت را دارد که باید در کار همه دخالت کرد .  از ته وتوی هر چیز گزارشی یا لااقل متنی تهیه کرد. البته در بسیاری از موارد این کنجکاوی و جست و جو مطلوب و موفق است و در مواردی نا مطلوب و خواه  ناخواه ناموفق. 


آن دلاور رزمنده ای که شب  هنگام به نماز شب بر میخیزد بیش از هر کس دیگری از گزارشگری که در فاصله ی چندین متری ، از روابط  عاشقانه اش با خالق یکتا پرده بر میدارد، دلگیر و  فراری است و گزارشگر ،  دردیدگاه آن زاهد شب ،  منفور ترین افراد. هر چند این گفتار،  آن دلاور عاشق را رنجه میدارد اما بشنوید کلامی کوتاه را در باب اختلاص ان دوران:فهمیده بودم برای یافتن عاشقان، باید نیمه شب برخاست و تمام گوشه های دنج و تاریک پلدگان را دقیق کاوید!تا معنی عشق و عرفان را فهمید. 


کنار دیوار بیرونی یکی از اسایشگاه در تاریکی سایه ی دیوار از زمزمه ی درد الود عاشقی بی پروا، پی  به تموج دریای از عرفان بردم. اتفاقا در کنار دیوار دیگری از همان اسایشگاه که با این دیوار زاویه ی نود درجه تشکیل می داد از جا ب جا شدن سایه ای کم رنگ بر دیوار فهمیدم که دو عاشق،  بی خبر از وجود همدیگر به نجوا با خدایشان پرداخته اند. 


هرچند خودم را حقیر تر از ان میدیدم که فاصله ی کمتری با انان داشته باشم اما در محلی به قول خود مناسب که هر دو را شاهد باشم نشستم و بستن بند کفش را بهانه ی این تجسس و کنجکاوی ساختم. 


از ان معاشقه ها و مکامه ها  چیزی نفهمیدم جز اهنگی جانسوز و سوزناک به سوزش سردی بادی که بر صورتم میوزید. ساعات و طاعاتشان چگونه گذشت نمیدانم!هنگام رفتن جالب ترین منظره را دیدم.  با شروع اولین تکبیر اذان صبح،  مناجاتشان را خاتمه دادند و همزمان و بی خبر از همدیگر از دو سوی دیوار به سمت اسایشگاه حرکت کردند


طبق انچه پیش بینی میشد سر نبش دیوار های اسایشگاه به هم رسیدند. هر دو یکه خوردند. هر یکی از خود می پرسیدند ک پس عاشقی دیگر از معاشقم خبر داشته؟هر دو شرمسار سر به زیر انداخته ،  گویی همدیگر را میشناختند. شرط برادری نبودبا سکوت از هم بگذرند. . . سر ها پایین، دست هایشان به هم پیوند خورد که:سلام علیکم و فقط همین جمله


چیز دیگری نداشتند بگویند. اندکی به سکوت گذشت، اما چه سخت و سنگین و بعد بی انکه همدیگر را بنگرند از هم خداحافظی کردند و رفتند. 


 وقتی که فردا شب به همان جا امدم و در گوشه ای مخفی شدم تا از صحنه ای اماده شده  گزارش تهیه کنم هیچکدام به ان محل نیامدند!اخر قرارشان برای مخلوق لو رفته بود و بد شانسی من که میبایست برای پیدا کردن مجددشان تمام پادگان را زیر پا بگذارم». 

 نظر دهید »

شهيد عارفيان

07 مهر 1395 توسط دوستان

پدر دوست داشتنی بچه‌های مساجد دزفول، همان غلومرضای بچه‌ها از پل «خيبر» راهی به آسمان گشوده بود و عجيب آنكه چون می‌دانست بچه‌هايش تاب ديدن چشمان بسته او را ندارند خود را به «نديدن» زد و ۱۲ سال در غار «اصحاب» خيبر خواب بود.

 نظر دهید »

شهيد عارفيان

07 مهر 1395 توسط دوستان

«غلامرضا عارفيان» در چهارم اسفند سال ۱۳۶۲ در عمليات خيبر جاودانه شد؛ ولی ۱۲ سال بعد در ۲۷ آبان ۱۳۷۴ در روزی غريب، با پلاكی و استخوانی برگشت و آن روز در زير تابوتش صدها خوشه برايش آواز خوش عشق سر دادند و باز هم به جز خورشيد هيچكس معنای «اشك» از سرِ «انديشه» بچه‌های «غلومرضا» را نفهميد!…

 

«غلامرضا عارفيان» در چهارم اسفند سال ۱۳۶۲ در عمليات خيبر جاودانه شد؛ ولی ۱۲ سال بعد در ۲۷ آبان ۱۳۷۴ در روزی غريب، با پلاكی و استخوانی برگشت و آن روز در زير تابوتش صدها خوشه برايش آواز خوش عشق سر دادند و باز هم به جز خورشيد هيچكس معنای «اشك» از سرِ «انديشه» بچه‌های «غلومرضا» را نفهميد!...

 نظر دهید »

سلام

05 مهر 1395 توسط دوستان

السلام عليك يا اباعبدالله الحسين (عليه السلام )

السلام عليكم ايها الشهداء و الصديقين و رحمت الله و بركاته

 نظر دهید »
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

دوستان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • سلام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس